سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندیشه مایه عبرت گرفتن است و از لغزش ایمن می سازد و پشت گرمی می آورد . [امام علی علیه السلام]
 
سه شنبه 92 مهر 30 , ساعت 10:17 صبح

 

 

                                                                                                                                                                              یه روز که سر کلاس نشسته بودم چند بار بچه های کلاسای دیگه در کلاس رو باز کردند و با بچه های کلاسم کار داشتند! آخرین نفری که در کلاس رو باز کرد یه کفش دستش بود و گفت با فرشته کاردارم و از همون لای در آروم به فرشته چیزی گفت که نفهمیدم! منم که از دست اومد و رفت اونا خسته شده بودم  جدی تر از همیشه و با عصبانیت گفتم کفش و بذار وبرو! به فرشته هم که داشت بلند میشد بره طرف کفش گفتم بشین بعدا برش میداری..!

طفلک فرشته نشست سر جاش ولی دیدم بغل دستیاش یه چیزایی رو اروم بهش میگن

بعد چند دقیقه یکی از بچه ها گفت خانوم داداشش دم در مدرسه منتظرشه باید بره!!

گفتم داداشش این وقت ظهر چیکارش داره؟!!

دوستاش گفتند خانوم میخواد کفش کتونیاشو بگیره و بره مدرسه...

یه نگاه به کفشای کتونی فرشته و یه نگاه به کفش دخترونه دم در کلاس انداختم و تازه فهمیدم چه خبره...!

فرشته کفش کتونی داداشش رو برای کلاس ورزش گرفته بود و اونم الان بدون کفش بود..

گفتم خب چرا زودتر نگفتی دختر؟!

زود باش برو بهش بده..

فرشته هم پرید بیرون و بعد چند دقیقه برگشت.گفت خانوم داداشم رفته بود...

واای که اون لحظه چقدر ناراحت و شرمنده شده بودم..ولی سودی نداشت..

گفتم اگه زودتر گفته بودی اینجور نمیشد و بچه ها گفتند خانوم روش نمیشد...

منم واسه درست کردن ماجرا فقط تونستم بگم این که موضوع مهمی نیست منم کفش کتونیای داداشم رو میپوشیدم واسه کلاس ورزش.

اون روز به یاد فیلم بچه های آسمان "مجید مجیدی" افتادم که چقدر موقع تماشاش متاثر شدم و هرگز فکر نمیکردم یه روز من معلمی باشم که اجازه نده خواهر و برادر کفششون رو با هم عوض کنند...

به امید روزی که هر بچه ای یه کفش کتونی برای خودش داشته باشه...

 


http://muharram92.com
تی شرت محرم



لیست کل یادداشت های این وبلاگ